تجلیل از حاج نورعلی غریبی در مراسم تجلیل ازنویسندگان جانباز مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل
نوشته شده توسط رضا اتابکی   
دوشنبه ، 19 تیر 1391 ، 07:26
تجلیل از حاج نور علی غریبی
مراسم تجلیل ازنویسندگان جانباز؛

حاشیه‌هایی زیباتر از متن

عشقستان - در مراسم تجلیل از نویسندگان جانباز خیلی‌ها آمده بودند. هر چند جای برخی نیز خالی بود مانند حجت الاسلام رحیمیان، نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید، غلامعلی جعفرزاده، جانباز هفتاد درصدویلچری که در جلسه علنی مجلس بود و «حسین بهزاد» که به قول گلعلی بابایی، به صورت معمول در این مراسم شرکت نمی‌کند.


این روزها «سیدنورالدین عافی» برای همه چهره آشنایی است. فرصت را غنیمت دانستیم و سر میزی که نشسته بود رفتیم و او با چهره متبسم همیشگی‌اش گفت:«سید نورالدین عافی هستم همان نورالدین پسر ایران از تبریز. سال شصت در کردستان جانباز شدم. پس از آن هم پنج – شش بار دیگر مجروح شدم. از اینکه این کتاب در جامعه تاثیرگذار بوده خیلی خوشحالم. با من تماس می‌گیرند و می‌گویند با این کتاب خندیدیم، گریه کردیم و واقعیتهای جنگ را فهمیدیم».
از او پرسیدیم از امتیازهای کتابش برایمان بگوید، امتیازهایی که سبب اقبال رهبر انقلاب به این کتاب شده و او توضیح داد:«این کتاب پنج – شش خصوصیت دارد که در کتابهای دیگر به آنها کمتر پرداخته شده است. در جنگ سختی بود، شوخی بود، ترس بود، تقوا بود همه این موارد در کتاب سر جای خودش قرار دارد. تعبیر حضرت آقا هم این بود که تاکنون کسی جرات نکرده این موارد را بیان کند. در جنگ بعضی اوقات ترسیدیم، بعضی اوقات خوب جنگیدیم، بعضی اوقات نماز صبحمان قضا شد و بعضی وقتها نماز شب خواندیم».

چهره آشنای دیگر «سید ناصر حسینی پور» بود. وقتی در کنارش نشستیم از کتابش با نام «پایی که جا ماند» گفت و از پایش که در بغداد جا ماند. او گفت:«این کتاب یادداشت‌های روزانه ام از زندانهای مخفی عراق است. در این یادداشت‌ها یک کد از یک روز می‌نوشتم. نمی‌خواستم کتاب شود می‌خواستم برای خودم از عراق یادگاری داشته باشم. هرگز در ذهنم نمی‌گنجید روزی کتاب شود. 24 برگ کوچک بود، آن هم کاغذهای آخر کتاب منافقین چون تنها کاغذی که آنجا دیدیم کتاب‌هایی بود که منافقین می‌آوردند. اما نوشته‌های اولیه را روی زرورق سیگار و کاغذ سیمان و حواشی روزنامه‌ها می‌نوشتم، سپس در بیمارستان پاکنویس کردم و به ایران آوردم.
حسینی پور حدود دو سال و نیم از سال 67 اسیر بوده است، در جزیره مجنون اسیر و در بغداد جانباز می‌شود و پایش را در بغداد قطع می‌کنند.

«ولی ا... جعفری» جانباز 35 درصد، اهل گرگان میهمان دیگر این مراسم نیز می‌گفت، جانبازی اش مربوط به دوران اسارت است. این جانباز 35 درصد که دکترای شیلات دارد، درباره آثارش گفت:«آثارم بیشتر در زمینه علمی است، مقاله‌هایی در زمینه منابع طبیعی و مقاله‌هایی که در مجلات «آی.اس.آی» خارجی‌ها چاپ شده است، همچنین کنفرانس‌های بین المللی.

فیلمبردار که از آخر سالن تمامی مراسم را مانند ذره بین زیر نظر داشت، التماس می‌کرد که آقا! تو رو خدا این قدر راه نرو، به همین خاطر مدتی نشستم و بعد به آرامی طوری که مزاحم فیلمبردار نباشم به سمت «حمید پاشاپور یووالاری» جانباز چهل درصد اهل آذربایجان غربی رفتم. می‌گفت: تخصصم در زمینه جنبشهای سیاسی و اجتماعی است و دکترای جامعه شناسی سیاسی دارم. وقتی شروع به صحبت می‌کرد، گویا برای افراد یک سالن سخنرانی می‌کند و حالا حالاها قصد پایین آمدن از منبر را ندارد. او که در شلمچه و جزیره بووارین، با نارنجک عراقی مجروح شده است، درباره آثارش می‌گوید:«کتابهایم عبارتند از «انتفاضه فلسطین و تاثیرش از اندیشه سیاسی حضرت امام(ره)»، «نهضت‌های اسلامی به عنوان بازیگران جدید نظام بین الملل»، «نقش حزب‌ا... لبنان در بیداری اسلامی در خاورمیانه» که هنوز چاپ نشده است، و چهار کتاب درسی که در دانشگاه امام حسین(ره) ارایه دادم.

در گوشه ای از مراسم جانبازی را می‌بینیم که سال 63 در منطقه کردستان روی مین رفته است و الان نه پایی برای راه رفتن دارد و نه چشمی برای دیدن. او به آرامی و تواضع سخن می‌گوید: «نورعلی غریبی» جانباز هفتاد درصد اهل اراک هستم. در شانزده سالگی به جبهه رفتم. چهار جلد کتاب از خاطراتم چاپ شده است به نام‌های «از پرشین هتل تا پیران شهر»، «از میلاجرد تا میشداغ»، «محور کوخان» و «تا دوازده سالگی(خاطرات کودکی من در میلاجرد)». همگی درباره دفاع مقدس هستند، به جز آخری که خاطرات کودکی ام است.
در نزد جانبازان، یک روحانی نیز است. چهره اش برایم آشناست، به سراغش می‌روم تا گپی با هم داشته باشیم. نامش «عبدالواحد ملکی» اهل نهاوند و ساکن تهران است. می‌گوید که جانباز 35 درصد است و همه آثارش مربوط به روسیه.
چگونگی آن را از زبان خودش بشنویم: «روسیه، ناتو و تأثیر آن بر امنیت ملی ایران»، «برخورد منافع روسیه و آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز»، «بررسی عوامل فرهنگی ایران و آسیای مرکزی»، «حقوق در روسیه»، «ترجمه دوره چهارده جلدی کتاب برگزیدگان به زبان روسی»، «ترجمه چهل جلد کتاب به زبان روسی»، «داستانهایی از زندگی پیامبران»، «آموزش ساده و سریع قرآن به زبان روسی»، «نماز به زبان روسی»، «تصحیح ترجمه جزء سی قرآن به زبان روسی»، آثاری هستند که تاکنون داشته ام. پیش از فروپاشی جماهیر شوروی - سال 68- هجده ماه در قالب مأموریت از سوی ارتش برای گذراندن دوره برای زیردریایی‌ها به شوروی رفتم. هر گروه برای سفر نظامی می‌رود اگر بخواهد دراز مدت بماند، یک روحانی هم باید همراهش باشد. در آنجا دوستان دوره زیردریایی می‌دیدند و من بیکار بودم، بنابراین زبان روسی را فراگرفتم. وقتی به ایران برگشتم زبان روسی را کامل کردم، سپس نماینده سازمان تبلیغات در آسیای میانه شدم و پس از آن هم رایزن فرهنگی.

جانباز «اسماعیل یکتایی لنگرودی» از استان گیلان هم سرگذشت جالبی دارد که جا دارد از آن فیلم ساخته شود. پای صحبتش نشستیم.«در والفجر 10 اسیر شدم. در اردوگاه تکریت یازده - اردوگاه مفقودین- بودم. مفقودین که می‌گویم یعنی صلیب سرخ ما را ندید. در شهر هم شهید محسوب می‌شدم. روی مین که رفتم پای چپم قطع شد، شیمیایی هم شده بودم؛ به همین شکل پنج روز روی خط افتاده بودم. در مسیری با مجروحیت حرکت می‌کردم، اما همرزمانم به خیال اینکه جزو پیکرهای تکه پاره شده هستم لباسم را که رویش نوشته شده بود «اسماعیل یکتایی اعزامی از لنگرود» به عقب آوردند و در شهر تشییع کردند.
لباسم را به علت گرمای شدید در آورده بودم. پس از چندین سال، زائر مزار خودم که نوشته شده بود، پاسدار شهید اسماعیل یکتایی بودم. کوچه ای هم به نام من شده بود. یکی از دوستان که یک سال پس از من اسیر شد، در مراسم چهلم و سالگردم شرکت کرده بود، من را که دید فکر می‌کرد در عالم برزخ است؛ باورش نمی‌شد من زنده ام.
این جانباز هفتاد درصد که در حلبچه شیمیایی شده است، از کتابهایش می‌گوید و ادامه می‌دهد: «کتابهای «بازداشتگاه تکریت یازده»، «مثل پرنده»، «زندگی ممنوع»، «خنده در اسارت»، «تشنه شبنم»، «عطر گل محمدی(ع)» و «نسیم شرقی» از آثارم است.

«گلعلی بابایی» آنقدر مشهور است که به معرفی نیاز ندارد، اما خودم دوست دارم با او حرف بزنم و پاسخ و پرسشی را که چندی است، در ذهنم است از زبان خودش بشنوم. اولین کتاب این جانباز سی درصد، «نقطه رهایی» نام دارد. درباره کتابهای در دست چاپش نیز از زبان خودش بشنوید.
«در سه مرحله در فکه و والفجر مقدماتی، کانیمانگا و قلاویزان جانباز سی درصد شدم. کتاب اخیرم با نام «در هاله ای از غبار» فردا وارد بازار نشر می‌شود که درباره حاج احمد متوسلیان است. این کتاب از تولد تا زمان اسارت حاج احمد متوسلیان را شامل می‌شود و 22 فصل دارد. هر فصل آن مربوط به مقطعی از زندگی وی است. کتاب دیگرم درباره سردار عزیز جعفری، فرمانده کل سپاه نیز در مرحله صفحه بندی و چاپ است که شاید سوره مهر چاپ کند.

«حمید داوودآبادی» هم از فعالان چهره‌های آشنای حوزه دفاع مقدس است، اما به هیچ وجه برای مصاحبه همکاری نکرد و وقتی درباره کتاب جدیدش پرسیدیم، گفت: خبرش می‌آید.

«بهزاد پروین قدس» از عکاسان معروف جنگ، اهل تبریزو جانباز 45 درصد کتابهای زیادی نوشته است.
او درباره کتابهایش می‌گوید: مجموعه هشت جلدی «متولد 65» درباره شهید هاتف و غواصان عملیات کربلای چهار و پنج، کتابهای « گل معراج»، «دردنوشان بلا»، «خلسه جاودانه»، «زائر» درباره تفحص، «داستان یک مرد» درباره شهید مهدی باکری، کتاب «گیرنده؛ منطقه جنگی» که دستنوشته‌های بچه‌ها برای رزمندگان است، که آقای سید قاسم ناجی زحمتش را کشیده و من آماده کرده ام، «روزشمار جنگ» هم چهل دفتر است 23 دفتر درباره جنگ و بقیه درباره تفحص که در مرحله نهایی هستند.
در این مراسم، جانبازان دیگری نیز بودند که فرصت نشد با همه آنها گفت و گو کنیم. «صابر خراسانی» نیز در قسمتی از مراسم به روی سن رفت و از اشعارش با مضامین ولایت و ایثارگری خواند.
مراسم تجلیل از نویسندگان جانباز در هتل انقلاب تهران برگزار شد.